آمریکا شناسی مولوی
✍️✍️✍️تمثیلی از مثنوی معنوی در برخورد با آمریکا
مولوی در دفتر دوم می فرماید مفلسی بود که همیشه از مردم قرض می گرفت و نسیه می ستاد و بعد از مدتی می گفت من مفلسم و وقتی هم از او شکایت می کردند پیش قاضی شهر می گفت من مفلسم و المفلس فی امان الله...
قاضی هم حکم به تبرئه او می داد...
وقتی شکایتها زیاد شد قاضی شهر جارچی ها را خبر کرد که در سراسر شهر بچرخید و همه را خبر دهید که این مرد مفلس است از این به بعد کسی با او معامله ای کند یا نسیه یا قرضی بدهد و پیش من شکایت بیاورد خودش را محکوم می کنم...
روزی مرد مفلس کنار خیابانی ایستاده بود که سواری از کنار او گذشت. مرد مفلس به سوار گفت من را تا جایی برسان. مرد سوار هم او را سوار کرد و رساند. وقتی او را رساند گفت ای مرد دستمزدی به خودم بده یا حداقل علفی به حیوانم برسان! مرد مفلس گفت مگر کر بودی که قاضی شهر این همه جارچی فرستاد که این مرد مفلس است چیزی از او به شما نمی رسد! باز هم حرص و آز تو باعث شد من را برسانی به طمع چیزی که از من به تو برسد؟؟؟؟
مولوی می فرماید در این تمثیل این مرد مفلس شیطان است و جارچی ها انبیا و رسولان و قاضی شهر هم خداست که بارها اعلام کرده به شیطان سواری ندهید که او هیچ فایده ای به شما نمی رساند که هیچ آخر هم طلبکار می شود و در محکمه الهی هم بریء است چون فقط اغوا کرده و اما بیچاره ای که از روی طمع به او سواری داده بدبختی است که علی رغم این همه اعلام عمومی پیامبران و امامان و علما و اولیاء باز هم از شیطان امید فایده دارد...
غرض از این تمثیل این که وقتی امام فرمود آمریکا شیطان بزرگ است چرا هنوز عده ای از گرده ملت برای او سواری گرفتند با علم به این که از او برای ما چیزی در نمی آید و حالا کاسه چه کنم به دست گرفته اند؟؟؟؟؟