سید یاسر حکیمی

حسین سرباز ره دین بود عاقبت حق طلبی این بود

سید یاسر حکیمی

حسین سرباز ره دین بود عاقبت حق طلبی این بود

سید یاسر حکیمی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیران نالایق» ثبت شده است

http://heidarrahimpour.blogfa.com/post/76

 

خدا ایشان را حفظ کند. 

 

متنی که از بنده در وبلاگشان انتشار داده اند را به همراه لینک تقدیم می کنم. جوانی کجایی که یادت به خیر. 

سید یاسر حکیمی

حاصل سفر تشکیلاتی بچه‌های شورا به مشهد مقدس در آبان ماه هشتاد و نه علاوه بر زیارت امام معصوم (ع) و پیشوای مسلمینِ جهان، آشنایی با مردی عدالت‌خواه بود؛ که درد و رنج سال‌ها مبارزه در راهِ حق را در سینه داشت. فعالیت در جبهه، جهاد سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی، جهاد فرهنگی در زمان نفوذ و به قدرت رسیدن برخی غرب‌زدگان و لیبرال‌ها در دستگاه‌های اجرایی، پس از جنگ تحمیلی و نفوذی‌ها، جهاد اقتصادی در زمینه کشاورزی و دامپروری پس از فرمان امامِ‌امت(ره) در خودکفایی و نفی وابستگی و جهاد اداری در امر به معروف و نهی از منکر در سطح سازمان‌ها و ساختارهای غلط ادرایِ کشور، ارتباط دوستانه با مقام معظم رهبری قبل و بعد از انقلاب اسلامی و تربیت فرزندان صالح و پرچمدار جهاد فرهنگی.

وی علاوه بر فرزندی شهید والامقام، استاد حسن رحیم پور ازغدی، خانواده‌ای صبور و مجاهد را نیز تحویل انقلاب اسلامی داده‌است؛ که همگی در شرایط حساس و به فراخور نیاز انقلاب اسلامی از هیچ مجاهدتی در راه پاسداری از حریم امامت و ولایت دریغ نکرده‌اند.

حاج حیدر در این نوشتار دردِ‌دلها و مشکلات فراوان ایجاد شده در راه تجربیات جهاد اقتصادی خود را به قلم آورده است. رنج‌هایی که از اهمیت کشاورزی و دامپروری در جهاد اقتصادی از یکسو و درد و رنج‌های زارع و دامدار، با وجود فرمان امامِ‌امت(ره) بر نفی وابستگی و لزوم محوریت کشاورزی در توسعه ایران اسلامی سخن گفته‌است.

سخن آغازین:

"دیگر تحمل این همه آلودگیِ دامان محبوب خود، و رنج کشاورزان و دامداران، همکاران انبیا، را ندارم. چه در کسب این شناخت، پُر رنج برده‌ام و هرگز چیزی از انقلاب نخواستم و از این خرسند که به پیروی از امامِ انقلاب، فرزندی را شهید دادم و همه مردان قبیله‌ام اهل جبهه و خود و همسرم و همه فرزندانم، شهیدان زنده و شمع سوخته نیم‌قرن انقلاب خمینی(ره) بوده‌ و هستیم و همیشه همراه و یاور خامنه‌ای(حفظه الله). نه، درباره انقلاب دودلی ندارم؛ اما سال‌هاست که از گمراهی خط کشاورزی، خون دل می‌خورم و هرگونه دهن‌کجی را که به خرابی کشاورزی انقلاب می‌شود، تحمل کرده‌ام. اینک مرگ را در یک قدمی خود می‌بینم و برای همین یک‌باره به جوش آمده، می‌گویم: مرگ یک‌بار و شیون یک‌بار. باید کارد جراحی و قلم امر به معروف و نهی از منکر را به کف گرفت و غده‌های سرطانی این رشته را کاوید و بیرون کشید.”

 

2- تاریخچه

“رضاخانِ روشنفکرنما به جای اینکه، چون غربیان، به کشاورزی سوبسید دهد، تا می توانست از کشاروزی مالیات گرفت و باز هم کشاورزی ما به اقتضا زمان، هر روز رو به بهبود بود؛ زیرا اندیشه تمدن آن روز هنوز آلوده به اندیشه‌های مارکسیستی نگشته بود. حاکمان هم با دخالت‌های بی‌جا، مانع ابتکارات و پیشرفت‌های کشاورزان نمی‌شدند.

رضاشاهِ منکوب غرب، بر تخت نشست. در عصری که جهان مترقی به کشاورزی سوبسید می‌داد، او از کشاورزان در حد خراج از کفار، مالیات و باج می‌گرفت؛ ولی پدران ما باز هم خود را می‌کشیدند و بر تولید می‌افزودند. زیرا روشن‌فکر و وطن‌پرست راستین آن است که در هر شرایطی به نوآوری پردازد. اما جنگ جهانی دوم پدر ما را در آورد. در آن روزگار، حاکمان دست نشانده به دستور مهاجمان، نمایندگانی به نام مأموران تثبیت از سیلوهای گندم، به مزرعه‌ها می‌فرستادند تا گندم ما را برای توزیع عادلانه به نرخ دل‌خواهِ خود تصاحب کنند. همه گندم به آخور مهاجمان ریخته می‌شد و همه جویی که می‌کاشتیم هم به آخور اسب‌هایی که ایران زمین را میدان تاخت و تازشان قرار داده بودند. چیزهایی را به نامِ نان به خورد مردم می‌دادند که نپرسید. آری کشاورزی ما تحت هر گونه فشاری، این مرحله را طی کرد و مهاجمان رفتند و نفوذشان نرفت! مارکسیست‌ها یا مارکسیست‌نماها و توده‌ای ها که بعدها، توده نفتی شناخته شدند، به قدری به پروپای مالکان می‌پیچیدند و به اغوای کشاورزان می‌پرداختند که رشته فلج شد! سال 25 مارکسیست‌ها از صحنه سیاست حاکم خارج گردیدند. لیکن غرب پلید و روباهِ پیر، جا خوش کرده‌بود و آن روز هم که قشون‌اش رفت، عمال نفوذی و جنایاتش در کشاورزی ما فتنه می‌آفرید و در هر شأنی از شؤون ما ریشه‌زنی می‌کرد. در رشته کشاورزی این ماجراها را از من که 70 سال ناظر بر صحنه سیاست و به‌خصوص کشاورزی هستم، از جنایت‌های غربیان بخوانید تا مظلومیت همیشگی صاحبان رشته را باور دارید.”

3- ساختار اداری

“وزارت کشاورزیِ ما پیش از انقلاب دارای اداراتی غربی گونه بود و کارهای خوب و بدش به خواسته دشمن و گاه به خیرخواهی مدیران شایسته بستگی داشت، لیکن آنگاه که در قبضه آمریکا درآمد، ساختار زیر بنایی مصیبت بار گردید.

پس از پیروزی انقلاب از آنجا که همه می‌دانستند دشمن نمی‌خواهد کشور، سامان و ادارت، پا و حکومت، جانی بگیرد، هرکه ایران را می‌خواست مدافع اداره‌ها و هرگونه کارمند اداری بود. از این‌رو همگان ناخودآگاه و ناخواسته بروکرات و لیبرال گشتیم و حراست‌ها، حامیِ رسمی هرگونه اداره‌ای شدند. پس از دفع شر دشمنانِ آشکار و هرگونه ضد انقلاب و مخصوصا چپی‌ها و چپ نماها و لیبرال‌های وابسته، نمایندگان و مدافعان انقلاب در همه شؤون، خودمختارانه دست‌اندر کار ادارت شدند و هرکس بر رفتار و کردار آنان معترض بود، به قلم و زبان، منافق و مخالف، می‌آمد.

در این دوره هرکس نقدی بر رفتار هرگونه اداره داشت، مخالف انقلاب شناخته می‌شد و در این فرصت وزارت کشاورزی، خودباور شده و نقش اربابان دوران رضاخان را بازی می‌کرد و کارمندان، نقش کدخداها و داروغه ها را داشتند! این در دوران حکومت صددرصد راستی‌ها و راستی نما¬ها بود.

در همین دوران، هر لحظه وزارت‌خانه‌ها مستبدتر و تشریفاتی‌تر و به اقتضا اندیشه‌های ارتجاعی و نفوذ التقاطی‌ان، بسته‌تر شدند و زمینه، آماده رشد خوارج و دوم خردادی‌ها گردید.

ساختارِ اداری‌ای که دشمنانِ دوران قجرهای خِرِفت و پهلوی‌های خود بافته برای تمدن ما آفریدند؛ مناسب این انقلاب نیست و می خواهم اثبات کنم در چنین دوران درخشانی، رشته کشاورزی و دامداری ما، واپس‌گرا بود و مردمان رشته، خاکستری‌نشین گشتند.

بچه‌های انقلاب در هر رشته علمی و صنعتی، ستارگان درخشان جهان‌اند و برنده مدال‌های طلا؛ و از این سو خرفتان و خائنان، رشته کشاورزی و دامداری ما را چنان‌چه توضیح خواهم داد تا مرز پرتگاه نابودی به عقب راندند.”

 

4- خیانت های بیگانگان قبل از انقلاب اسلامی:

“من کوچک بودم. روزی درشکه مامور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم، که رئیس صنف بود، آمد و گفت: ما فلان مقدار هیزم پسته می‌خواهیم. در آن ایام، خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم‌های باغی، اقتصادی نبود؛ اما اشترداران بیکار بودند و این خبرِخوش، آنان را به بیانان‌ها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع می‌کردند و به سفارتخانه انگلستان می‌فروختند و سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به روسای ادارات هم، که بردگانش بودند، سفارش می‌کرد تا می‌توانید زغال‌سنگ، که کربنش موذی است، مصرف نکرده و کنده‌پسته که همه چیزش بهتر است مصرف کنید! این جنایت تا روزگاری که دولت مصدق قطع بوته‌های پسته را ممنوع نکرده بود، ادامه داشت!

لیکن پس از منع نیز دست‌هایی این جنایت را با رشوه دادن به دروازه‌بانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگل‌های پسته خراسان، تبدیل به بیابان شد و انگلستان با نابودی درختان پسته‌کوهی ما که بهترین و گران‌ترین گونه پسته است، با ماچه کرد و باچه حیله‌ای جنگل‌های درخت پسته را تبدیل به بیابان‌های لم‌یزرع و کویر ساخت و مراتع را نابود کرد! ضربه نخست آمریکا، اصلاحات اراضی و طرح متلاشی ساختن املاک و تارومار کردن کشاورزان بود و قدم دوم طرح، نابودی باغ‌ها.

در آن روزها سیاست تخریبی آمریکا، به نام استعمار و آبادگری و اصلاحات و در پی تخریب و استثمار همه‌جانبه کشور، حاکم بر سرنوشت ما بود و دشمن صادرات خشکبار ما.

سالی، کشتی حامل خشکبار بازرگانان خراسان، که عمده‌ترین صادرکنندگان خشکبار کشور بودند، به بهانه‌ای که هرگز مشخص نشد، چند روزی در دریا متوقف شد و هنگامی به کشتی اجازه رفتن دادند و به سراغ کالا آمدند و با بازرسی‌ای صوری فرمودند: مغزها فاسد شده و دیگر قابل خوردن نیست! ( مغزهای تولیدِ سال و درون جعبه‌های مهر و موم و کاغذپیچ!) و همه را به دریا ریختند. با چنین حقه‌ای تجار صادرکننده خشکبار را ورشکست کردند. درد بزرگ این‌که آنان پول خرید خشکبار مازاد کشور را برای خرید سوخت هیزم درختان زردآلو و توت پرداختند و من شاهد بودم که مدیر کل‌های ادارت، در لحظه، بهداشتی گشته و سوخت بیشتر ادرات و مجامع فرهنگی، کنده توت و زردآلو گردید! آنگاه که صادراتی نداشتیم، باغ داران به اجبار، درختان صد ساله را قطع می‌کردند و به بازار می‌آوردند! چه، در لحظه، نرخ هیزم توت و زردآلو فزونی گرفت. از این رو درختانی را که هر اصله آنها خرواری محصول می‌داد به راهنمایی فرشته نجات قطع می‌کردند و هیزم می‌فروختند. پس از حمایت چنین فرشته‌ای، دگربار، سرویس‌های مشترک اسراییلی‌ها و آمریکایی‌ها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صد سال به بالا را هزار تومان که در آن روزگار بهای یک قطعه زمین منزل شهری بود، خریدند و دلالان برای خرید پرسود درخت گردو، وجب به وجب کوهپایه‌ها را می‌گشتند تا درختان گردو هم قلع و قمع شدند! درختانی که اگر امروز بودند هر اصله از آنها سالی ده میلیون تومان گردو می‌داد و باغ‌داران، سال‌ها بعد دانستند دشمن با آنان چه‌کرده، لیکن پشیمانیِ بعدی سودی ندارد!

از این رو فرزندان به پا خواسته و برای جبران خطای پدران در پی کشت نهال گردو بر آمدند. با این‌که همه می‌دانند درختان گردوی ما تا بیست سالگی صغیرند و تا سی‌سالگی هم تولید چندانی ندارند ولی تا پانصد سالگی محصولشان هر روز بیشتر می‌شود؛ بنابراین وامانده بودند که تا بلوغ درختان چه کنند؟ به پیشنهاد عمال غرب، به خرید نهال‌های گردوی اسراییلی برآمدند تا زودتر به حاصل نشیند و هر اصله را هزار تومان یعنی به بهای کهن درختانی که پدرانشان فروخته بودند، خریدند و کاشتند و امروز دریافته اند که محصول ده درختِ گردوی اسراییلی، در حد یکی از درختان چند صد ساله ای که به هزار تومان فروخته بودند، نیست.

پیش از اصلاحات اراضی، صادرکننده بهترین گونه‌های گندم جهان بودیم و این مَثل بود که یک مَن گندم خوب، یک مَن و نیم نان می‌دهد. لیکن یک مَن گندم بد، یک مَن نان خوردنی هم نمی‌دهد. مهم‌تر این‌که آن نان‌ها تا آخرین لقمه¬اش با به‌به فراوان خورده می‌شد و امروز، همه می‌دانند که از یک مَن گندمی که می‌خوریم دو کیلو نانی به دست می‌آید که باید چشمانت را بسته و لقمه را قورت دهی و گرنه مجبوری نیمی از آن را خود بخوری و نیم دیگر را به نمکی داده تا او کپکی کند و به روستا برگرداند و به خورد گاوان دهد. و گاوان به جبران چنین سوغاتی برای مان شیر کپکی فرستند و ما را برای معالجه مرض‌های ناشناخته، به خرید داروهای ناصر خسرو و لاله‌زار فرستند!”

5 - آسیب شناسی فعالیت‌های پس از انقلاب:

 در مورد فرمانِ امام(ره) در خودکفایی گندم و تاکید رئیس جمهور وقت بر این فرمان، متاسفانه در اجرا مشکلاتی به وجود آمد که این‌گونه ذکر می‌کنم:

“حاصل این طرح خوب، به دست بچه‌های احساساتی، دو گونه صدمه آفرید که جبران آن‌ برای مراتع و صنعت نوپای باغداری کشور به آسانی میسر نیست:

 1- دشمن با صدور این حکم ارزنده، کشاورزان ساده دل و فقیر را وا می‌داشت به بهانه کشتِ دیم به شیب‌ها رفته و مراتع بسیاری را با شیار نابود کنند و آن چنان شد که با باران، خاکهای سطحی شسته شد و زمین برای همیشه به صورت بیابان لم یزرعی درآمد که اصلاح این زمین‌ها به سادگی میسر نیست .

2- جوانانِ خامی را به تخریب باغ‌ها و فرهنگ باغداری فرستاد که اگر با آب و زمینی که داریم تولید گندم نکنیم دشمن ما را از پای در می‌آورد و نتیجه این‌که مدتی باغ‌ریزی هم متوقف شد و همین حرکت سبب شد که کسی نهالی نکارد و وضع من آنچنان شد که 800000 نهال پیوندی منحصر به فرد در جهان را، پس از دو سال که مشتری نداشت از زمین کنده و کوهی از هیزم کردم تا سوخت دو سال روستاییان را تامین کند.”

6-برنامه‌ریزی دشمن:

حاج حیدر در آشنایی با فردی به نام "سررشته‌دار" که مسئول املاک کشاورزی آستان قدس بوده است، خاطره‌ای را نقل می‌کند:

“رشدی که در پسته رفسنجان می‌بیند به کاردانی من بود، لیک چون درختانم بالغ شد و به بار نشست و پول پارو کردم، ناگهان فرمان اصلاحات اراضی صادر و باغات پسته مرا قطعه قطعه و نیمه نابود کردند. ولی پس از چندی دوباره من موفق به ایجاد باغ‌های پسته بهتری شدم (گویا در اطراف ساوه و کویرهای قم)؛ لیکن این‌ها نیز، تازه به ثمر رسیده بود که انقلاب هم به ثمر رسید و گروه‌های محارب و مخرب به عنوان خلقی‌ها به سراغم آمدند و دیگر بار باغات برباد رفت و من انقلابی هم پابه‌پای ضد انقلاب به آمریکا و نزد پسرم که در آنجا تحصیل می‌کرد، پناهنده شدم.

سررشته‌دار پس از آشنایی با خانواده مورگان‌ها که از ملاکان بزرگ امریکا هستند دعوت به کشاورزی در امریکا می‌شود. وی می‌گوید: وقتی برای مورگان از ناکامی‌های خود در کشاورزی و دامپروری در ایران سخن گفتم خندید و دانست که در هر گونه گره‌افکنی در کارهای جهان سوم استثمار امریکا و نفوذ سیا دست‌اندرکار است. مورگان از سررشته‌دار  می‌خواهد هر طرحی را که مایل است در امریکا اجرا کند عنوان کند. سر رشته دار تولید پسته و گردو را بر می‌شمارد؛ که مورگان با خنده به او می گوید: این درست است که شما روزی صادر کننده پسته بوده‌اید؛ لیکن در آینده این ماییم که در جهان این دو محصول را صادر خواهیم کرد.

سپس پرسید: چه تخصصی در تولید خربزه‌های ایران دارید؟ گفتم می‌توانم بهترین خربزه‌های ایران را در آمریکا تولید کنم و او شخصی را همراه من به جاهایی فرستاد. سرآغاز به جایی رفتم و زمین‌شناسی از سرزمین‌های پرورشِ بهترین خربزه و طالبی پرسید: گفتم خراسان و روستاهای باختریِ آن سرزمین. او کتابی را آورد و در نقشه ای، نقطه به نقطه روستاهای شرق را به من نشان می‌داد و چون گفتم روستاهای شرق مشهد( یعنی منطقه سیس آباد و امرغان) بهترین منطقه تولید خربزه و طالبی است، کتابی دیگری را آورد که آن کتاب به شرح جزییات آب و هوا و خاک این روستاها پرداخته بود و سپس کتاب دیگری را که زمین‌های امریکا را با زمین‌های مشابه آنها در ایران و کشت و کار آنجا مقایسه می‌کرد! محلی را نشان داد و گفت اینجا همانند زمین‌هایی است که می‌گویید! چه اندازه زمین لازم دارید! شرمنده گفتم: صد هکتار! و او گفت اگر فردا به زمین بیشتری نیاز داشته باشید و زمین نباشد چه می‌کنید؟ و سیصد هکتار پیشنهاد و تصویب کرد و بلافاصله مرا با نامه‌ای به شرکتی فرستاد و آن شرکت، درمورد چگونه‌سازی زمین مورد نیاز و نفراتِ کار و ابزارِکشت و برداشت توضیح خواست. پس از کسب اطلاعات، چنین گفت: امسال شما برای کشت 150 هکتار چنین سازمان و تأسیسات و نفراتی را لازم دارید و پرونده را تکمیل و مرا به جای دیگری فرستاد. او هم همه چیز را ارزیابی و قیمت‌گذاری و به من اعلام کرد و من خرسند، سند را امضا کردم. ولی چون گفتم: من نه پولی دارم و نه بانکی، او خندید و گفت: بنوسید وجه را فلان بانک بپردازد و کشتزار را در رهنش بگذارید و 15 فروردین یعنی یک روز پیش از کشت به کشتزارتان بروید.”

7- تفکر جهاد اقتصادی:

“به یاد دارم غلامرضا بهزادیان که از بچه‌های فداییان اسلام که به عنوان مبارزه باصهیونیست‌ها وارد رشته مرغداری صنعتی شده‌بود، روزی به من گفت: چه فایده که سود زحمات مرغداری را وارد کنندگان جوجه از اسراییل می برند! و با زحماتی بس دشوار به تاسیس کارخانه جوجه پرداخت.”

8- مشکلات تولیدات کشاورزی در بذر و نهال:

من در این بخش از نوشتار به گزارش چند نمونه از این‌گونه تعاونی‌ها که هنوز هم نفهمیده‌ام دولتی هستند یا مردمی؛ و به گزارشی درمورد خنثی‌کردن مشکل تولید و توزیع بذر و نهال می‌پردازم.

“سال‌هاست که این موسسه با دریافت سوبسیدهای کلان و مخارج و حقوق دولتی، به اصلاح بذر و نهال مشغول و ثمره کارش این‌است که ما از نظر کیفی، گندم قابل خوردن نداریم و با اینکه نان ایران تا 50 سال پیش شهره جهان بود، امروز آقای "دکترمحمدجعفر ملکوتی"، چهره ماندگار و پرفسور در رشته تغذیه به پاسخ خبرنگاری که می‌پرسد شما چه آرزویی دارید، می گوید: فقط یک آرزو! آن‌هم این‌که دوباره گندم‌هایی داشته‌باشیم که بتوانیم آنها را با سبوس آسیاب کرده و نان‌هایی چون نان‌های پیشینیانمان بخوریم. زیرا اگرچه گروه تحصیل کرده مومنی، بی خبر از همه چیز، به کارهای آزمایشگاهی مشغول‌اند، به علت ناتوانی برخی مدیران از تحقیقات‌شان بهره چندانی نمی‌گیریم.”

9- موانع سیاست‌گزاری

“افرادی گندم‌های پشت سیلو مانده را ارزان‌تر از نرخ سیلو می‌خریدند و به عنوان بذر، تحویل شرکتِ بذر و نهال می‌دادند و شیوه خیانت از این قرار: اگر همه دست‌اندرکاران، هماهنگ بودند، مشکلی پیش نمی‌آمد. و گرنه، فردی خودی، که به ماشین‌ها سیخ می‌زد و نمونه می‌گرفت و به کارشناسان می‌داد، همیشه از هر گونه گندم، بهترین‌اش را همراه داشت و اندکی از گندم ماشین را با گندمِ مرغوب مخلوط می‌کرد و برای کارشناسان می‌فرستاد و طبعاً کارشناسان هم ماشین گندم را با افت اندکی می‌پذیرفتند، ولی در آینده دو مشکل پیش می‌آمد.

1-این‌که کشاورز، بذر نامرغوب را گران می‌خرید و محصولی برداشت نمی‌کرد.

2- منجر به نابودی حقوق کسانی می¬شد که پیمان تکثیر بذر بسته و کلی هم برای پرورش بذر، خرج اضافی کرده‌بودند و با تحویل این گونه گندم‌ها، بودجه خرید بذر مرغوب تمام می¬شد و بذر مرغوب پر خرج، روی دست تولید کنندگان می‌ماند.

چرا باز هم برچیدن این‌گونه موسسه‌ها را که خرج و حقوقش با دولت، و زحمات و زیانش برای ملت و سودش، به دامان گروهی می‌ریزد، در محیطی که بازپرسی کافی نداریم و لقمه حرام، در دسترس عموم، هنوزهم تعطیل نمی‌کنید!؟ و شرایطی را نمی‌آفرینید که مردم چون پیشیینیان در اصلاح بذر و نهال به رقابت پردازند و آن‌چنان گندم‌ها و بذری را داشته باشیم؛ که دیروز داشتیم؟ و شرایطی را آفریده¬اید که بامیلیاردها تومان خرج بهبود بذر، چهره ماندگاری می¬گوید: تنها آرزوی من این است که تا آنجا زنده بمانم که دگر بار نان‌های با سبوس و خوش خور پیشینیان را در سفره مردم ببینم!

امت آن‌چنان برانگیخته گردید که از قصاب‌هایی که گوشت‌های وارداتی می فروختند هیچ‌گونه گوشتی نمی خرید و هیچ‌گونه غذایی را هم در غذاخوری‌هایی که متهم به مصرف گوشت‌های وارداتی بودند، نمی‌خوردند و در این فرصت، کبابی‌ای که بعدها به نام موسی کبابی شهرت کشوری یافت، پشت شیشه مغازه‌اش نوشت: این کبابی از گوشت‌های وارداتی استفاده نمی‌کند و به همین گزارش، فروشش آن‌چنان گردید که هرگز توان پاسخگویی متقاضیان را نداشت و به یاد دارم که رهبر معظم و برخی از روحانیان آگاه و متعهد، متظاهرانه، سخت کباب خور شده بودند، تا آن‌جایی که هرکس به مجلسی دعوت‌شان می‌کرد می‌گفتند: اگر غذا را از موسی کبابی بخری ما هم می‌آییم و به یاری فرهنگ توانای خود، با دستی خالی، این سیاست دشمن را به کمال، فلج ساختند.

همان‌هایی که در خانه‌هایشان سگ و گربه و خرگوش پرورش می‌دادند و دامداری‌ها را به دلیل غیر بهداشتی بودن تعطیل می‌کردند؛ با این‌که مردم آن نواحی، سالم‌ترین افراد بودند! این‌گونه، سرمایه‌ها را به بازار و کارگران دامپروری ها را پی پخش هروئین فرستادند.

مدتی پس از پیروزی انقلاب، دانشجویی به پیشنهاد آقایی سررشته‌دار پایان نامه‌ای درباره روستای "خیابان"، روستایی در دو فرسنگی مشهد نوشت که نتیجه‌اش این شد:

پیش از انقلاب 70% مردم آن روستا به گونه ای در رشته دامپروری، دست اندر کار بودند و در آنجا به جز چند وابسته به حکومت، معتادی نبود. لیکن پس از پیروزی، که دامداری‌های آنجا بسته شد 17 دامپرور در همان روستای یک وجبی مغازه طلا فروشی بازکردند، زیرا سودِ خرید طلا بیشتر بود و نیز گزارش داده بود که برخی از دامپروران پیشین هم دست اندرکار فروش هروئین گشته‌اند و هر لحظه معتادان بیشتر می‌شوند و اعتیاد فراگیر! “

10- نظام آموزشی و تربیتی در جهاد اقتصادی:

حاج حیدر، این قسمت را با عنوان"اختلاف فرهنگ ها" آورده و ما به مقتضای مخاطب و موضوع این نوشتار، آن را نظام آموزشی و تربیتی در جهاد اقتصادی نام نهاده‌ایم. که با مثالی آغاز می‌شود:

“در فیلمی ژاپنی، آموزگاری، بچه‌های کلاس دوم دبستان را به گردش بیابانی برده‌بود و پس از خوردن چاشت‌شان، عکس چند گیاه را آورده و گفته: بروید این گیاه‌ها را بیاورید! هر کس بیشتر بیاورد جایزه بیشتری می‌گیرد و در بازگشت‌شان به تشویق آنانی پرداخت که بیشتر آورده بودند. هر یک را با زبانی خرسند می‌ساخت و در دفترش چیزهایی درمورد ارزش بچه‌ها یادداشت  می‌کرد، تا به روان‌شناسان داده و دلیل ناتوانی درماندگان را بیابند و برای مشاغل مناسبی تربیت کنند. چون گیاهان را آوردند، به شرح حال هر گیاهی پرداخت: از این گیاه دارو می‌سازند، از این رنگ و این یکی پر از مواد غذایی و انرژی‌زا است و... پس از آن، گزارش داد که شناساندن ارزش این‌ها درس امسال ماست و سپس به بازیِ چه حیوانی چه غذایی می‌خورَد پرداختند و هر کس پاسخش درست بود بچه‌ها دست می‌زدند و اگر غلط، بر پایه کودکی می‌خندیدند.”

ایشان در مقایسه این نظام آموزشی و تربیتی با آنچه به طور ملموس از نوه‌های خود دیده این‌گونه نقل می‌کند:

“روزی گوسفندی برای قربانی خریده و در گوشه حیات بسته‌بودم. بچه‌ها وقتی وارد شدند کاملاً احساس بیگانگی می‌کردند. یکی استخوان جلو آن می‌انداخت و اصلا نمی‌دانست غذای گوسفند چیست و آن دیگری آن را با چخه، چخه، که صدای زدن سگ است، صدا می‌زد.

از طرفی بازی آن‌ها با کارت‌های حاوی عکس و اطلاعات اتومبیل‌های خارجی بود. که آخرین نسل ماشین‌های کمپانی‌های غیرایرانی و بیگانه را به خوبی یاد می‌گرفتند و نیز کارت بازی دایناسورها که نژادها و طول و عرض و اسامی عجیب و غریبِ همه را بلد بودند!”

ایشان در پایان با این دو مثال اشاره می‌کند که چگونه نظام آموزشی و تربیتی ما باید در راستای منافع بیگانه باشد؛ و از ساده‌ترین و واقعی‌ترین حقایق طبیعی بی خبر.

دیدگاه امام(ره) و مقام معظم رهبری:

ایشان به دو پیام از رهبر بزرگ انقلاب اسلامی اشاره می‌کند و بیان می‌کند که چگونه نظام ادرای، آموزشی و سیاست‌گذاری ما از آن فاصله دارد.

“امام امت(ره) فرمودند: "کشاورزی محور اقتصاد این انقلاب است؛ زیرا چنان‌چه زراعت خودمان، کشاورزی خودمان، ما را کفاف نکند و دست‌مان را پیش آمریکا و امثال آمریکا برای کسب ارزاق‌مان دراز کنیم، دیگر نمی‌توانیم کاری انجام دهیم و آن وقت است که در جهات سیاسی هم وابسته می‌گردیم."

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: "لفظ جهاد در اول جهاد کشاروزی معنی‌دار است. یعنی که خیلی زود فرهنگ جهادی وارد میدان کشاورزی و دامداری شد."”

همچنین اشاره می‌کند که بیشترین درآمد امام علی(ع)، پیشوای ما، از کشاورزی و تخصص‌ ایشان در این رشته بوده است. طوری که یهودیان در دوران خانه‌نشینی حضرت سراغ ایشان می‌آمدند و از نظرات ایشان برای اصلاح باغات، هرس و گرده افشانی استفاده می‌کرده و مزد بیشتری هم به ایشان می‌دادند. همچنین پیامبران اولوالعظم، همه دامدار، دامپرور و چوپان بودند.

مقام معظم رهبری در جای دیگری می‌فرمایند:" آقایان تولیدات کشاورزی باید اقتصادی و سودآور باشد؛ نه این‌طور که یک سال به خاطر کمبود، پیاز به کشور وارد کنید و سال بعد پیازهای مرغوب به خاطر نداشتن مشتری بپوسد، اساسی‌ترین کارها سیاست‌گذاری های ثابت و پایدار برای رشته است."

ادامه نوشتار

حاج حیدر در ادامه نوشتار به سایر مشکلات خود به عنوان یک کشاورز و دامدار نمونه می‌پردازد؛ که به نوعی نقد ساختارهای اداری، جهادِ کشاورزی، ضعف‌های کارشناسی، فعالیت‌های نمایشی ناکارآمد، بیمه و مالیات، اداره بهداشت، تفکرات غلط مارکسیستی و لیبرالیستی در برنامه‌ریزی کشاورزی، سیاست‌زدگی برنامه‌ها و... می‌پردازد. سپس برخی اقلام مهم کشاورزی و دامی کشور اعم از غلات، میوه‌ها، گوشت، پشم و سایر فرآورده‌ها را نام برده و مختصری درباره آن‌ها به توضیح مشکلات و موانع پرداخته و در نهایت پیشنهادات راهبردی در زمینه‌های مراتع، منابع آب، اصلاح نهال و بذر، اصلاح نژاد دام، شیوه‌های آبیاری، خاکشناسی، ساختار اداری و بازار محصولات کشاورزی و دامی ارایه می‌دهد.

۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۱۲
سید یاسر حکیمی